پاییزی ها Paeiziha

دل کندن اگر آسان بود , فرهاد به جای بیستون , دل میکند

پاییزی ها Paeiziha

دل کندن اگر آسان بود , فرهاد به جای بیستون , دل میکند

زبل خان!!!

یک پیرمرد بازنشسته، خانه جدیدی در نزدیکی یک دبیرستان خرید. یکی دو هفته اول همه چیز به خوبی و در آرامش پیش میرفت تا این که مدرسه ها باز شد. در اولین روز مدرسه، پس از تعطیلی کلاس‌ها سه تا پسر بچه در خیابان راه افتادند و در حالی که بلند، بلند با هم حرف می زدند، هر چیزی را که در خیابان افتاده بود شوت می‌کردند و سر و صدای عجیبی راه انداختند. این کار هر روز تکرار می شد و آسایش پیرمرد کاملاً مختل شده بود. این بود که تصمیم گرفت کاری بکند.


روز بعد که مدرسه تعطیل شد، دنبال بچه ها رفت و آنها را صدا کرد و به آنها گفت: «بچه ها شما خیلی بامزه هستید و من از این که می‌بینم شما اینقدر نشاط جوانی دارید خیلی خوشحالم. من هم که به سن شما بودم همین کار را می‌کردم. حالا می خواهم لطفی در حق من بکنید. من روزی 1000 تومن به هر کدام از شما می دهم که بیایید اینجا، و همین کارها را بکنید.» بچه ها خوشحال شدند و به کارشان ادامه دادند. تا آن که چند روز بعد، پیرمرد دوباره به سراغشان آمد و گفت: « ببینید بچه ها متأسفانه در محاسبه حقوق بازنشستگی من اشتباه شده و من نمی‌تونم روزی 100 تومن بیشتر بهتون بدم. از نظر شما اشکالی نداره؟


بچه ها گفتند: « 100 تومن؟ اگه فکر می‌کنی ما به خاطر روزی فقط 100 تومن حاضریم اینهمه بطری نوشابه و چیزهای دیگه رو شوت کنیم، کور خوندی. ما نیستیم.»


و از آن پس پیرمرد با آرامش در خانه جدیدش به زندگی ادامه داد.



واقعا یه کارایی تو دنیا هست که آدم بی دلیل انجامش میده ولی اگه بش فکر کنه میبینه که واقعا بیهوده بوده

این پیرمرده با سیاستی که داشت تونست بچه هارو نحات بده

کیه که مارو از گمراهی در بیاره!!

نظرات 11 + ارسال نظر
اینجا زمان مرده چهارشنبه 1 دی 1389 ساعت 04:20 http://www.whoami.blogsky.com

واقعا ته هش بود.دمش گرم.

آره دمش

بند انگشتی چهارشنبه 1 دی 1389 ساعت 05:54 http://www.googooligirl.blogsky.com

به به ...........به به........... به به چیکار کردی.عالی بود بود.واقا که این زبون خوش وسیاست چه کارا که نمیکنه.....به به خوشمان آمد

بـــــــله!!
این جمله ی آخرت جای بحث هم داره البته

مریم چهارشنبه 1 دی 1389 ساعت 09:06 http://www.maryamtanhayi.blogfa.com

سلام وب خوبی داری خوشحال میشم به من سربزنی

سلام
ممنون

مرجان چهارشنبه 1 دی 1389 ساعت 11:06

بچه ها رو که نجات نداد. خودشو نجات داد

همشون نجات پیدا کردند
بچه ها هم از کار الکی نجات پیدا کردن

دختری تنها!! چهارشنبه 1 دی 1389 ساعت 11:37 http://mhdh.irani@yahoo.com

خیلی قشنگ بود
واقعا یه ذره فکر
چه نتیجه ای داره

واقعاً
ولی کیه که از مغز آکبندش استفاده کنه؟!؟!

مریم چهارشنبه 1 دی 1389 ساعت 14:51 http://www.maryamtanhayi.blogfa.com

سلام باچه نامی لینکت کنم

داستان زیبـــــــــــا و آموزنده ایی بود ممنونم که دعوتم کردین برای دیدن

آپ جدیدتون بازم منتظر کارهای جدیدتون هستم

(یاســــــــــــمن)

مرسی که خوندی

چشم
همواره در حال آپیدنیم!!!

صنم چهارشنبه 1 دی 1389 ساعت 19:19

من می توانم از گمراهی درتان بیاورم!:دی

با تشکر:حضرت صنم

ممنون میشم این کارو انجام بدید!!!

مرتضی چهارشنبه 1 دی 1389 ساعت 21:35 http://omid-e-naomid.blogsky.com/

اگه از دید این که این طوری کسی رو از کار بیهوده باز بداری بهش نگاه کنی آره روش خوبیه اما اگه اینو تعمیم بدی به این که کسی با این روش مثلاً‌ شما رو از کمک کردن به دیگران باز بداره می‌بینی که اگه مواظب نباشی کلاه سرت میره!!!

کاملاً درسته آقا مرتضی

مریم پنج‌شنبه 2 دی 1389 ساعت 00:44 http://barahoot.blogsky.com/

سلام

خیلی جالب بود واقعا فکر زیرکانه ای بود

موفق باشی

سلام
100%
همچنین

مریم پنج‌شنبه 2 دی 1389 ساعت 22:40 http://www.maryamtanhayi.blogfa.com

سلام مرسی با نام نفرت لینکم کن

تغییرات اعمال شد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد