پاییزی ها Paeiziha

دل کندن اگر آسان بود , فرهاد به جای بیستون , دل میکند

پاییزی ها Paeiziha

دل کندن اگر آسان بود , فرهاد به جای بیستون , دل میکند

ناجی عشق!!

در روزگارهای قدیم جزیره ای دور افتاده بود که همه احساسات در آن زندگی می کردند: شادی، غم، دانش عشق و باقی احساسات 

 روزی به همه آنها اعلام شد که جزیره در حال غرق شدن است. بنابراین هر یک شروع به تعمیر قایقهایشان کردند . 

اما عشق تصمیم گرفت که تا لحظه آخر در جزیره بماند. زمانیکه دیگر چیزی از جزیره روی آب نمانده بود عشق تصمیم گرفت 
تا برای نجات خود از دیگران کمک بخواهد. در همین زمان او از ثروت با کشتی یا شکوهش در حال گذشتن از آنجا بود کمک خواست. 
“ثروت، مرا هم با خود می بری؟” 
ثروت جواب داد: 
“نه نمی توانم. مفدار زیادی طلا و نقره در این قایق هست. من هیچ جایی برای تو ندارم.” 
عشق تصمیم گرفت که از غرور که با قایقی زیبا در حال رد شدن از جزیره بود کمک بخواهد. 
“غرور لطفاً به من کمک کن.” 
“نمی توانم عشق. تو خیس شده ای و ممکن است قایقم را خراب کنی.” 
پس عشق از غم که در همان نزدیکی بود درخواست کمک کرد. 
“غم لطفاً مرا با خود ببر.” 
“آه عشق. آنقدر ناراحتم که دلم می خواهد تنها باشم.” 
شادی هم از کنار عشق گذشت اما آنچنان غرق در خوشحالی بود که اصلاً متوجه عشق نشد. 
ناگهان صدایی شنید: 
” بیا اینجا عشق. من تو را با خود می برم.” 
صدای یک بزرگتر بود. عشق آنقدر خوشحال شد که حتی فراموش کرد اسم ناجی خود را بپرسد. هنگامیکه به خشکی رسیدند 
ناجی به راه خود رفت. 
عشق که تازه متوجه شده بود که چقدر به ناجی خود مدیون است از دانش که او هم از عشق بزرگتر بود پرسید: 
” چه کسی به من کمک کرد؟” 
دانش جواب داد: “او زمان بود” 
“زمان؟ اما چرا به من کمک کرد؟” 
دانش لبخندی زد و با دانایی جواب داد که: 
چون تنها زمان بزرگی عشق را درک می کند” 
نظرات 6 + ارسال نظر
مرجان دوشنبه 6 دی 1389 ساعت 00:04

فوق العاده بود

لطف داری

شراب خاطره دوشنبه 6 دی 1389 ساعت 09:59 http://nina65.blogsky.com/

سلام مهربان
بلد نیستم دستم را بگیر وراهنمایی کن
خودم هم میدانم باید هی فونت عوض کنم
تشکر میکنم

سلام
میام پیشت مشکلتو حل میکنم!!
ممنون که اومدی

بند انگشتی دوشنبه 6 دی 1389 ساعت 11:50 http://googooligirl.blogsky.com

عالی بود....واقعا خوشم اومد قبلا خونده بودمش ولی اون خیلی بچه گونه بود..این بهتره
از نظرتم ممنون

لطف داری
ممنون

صنم دوشنبه 6 دی 1389 ساعت 11:57

خیلی جالب بود..
اگر چه پست های طولانی رو زیاد نمی خونم ولی نوشته های شما جالب ان!
خدا کنه زمان ما هم بزرگی عشق رو درک کنه!!

----
پایدار باشید

شما همیشه مارو خجالت میدیا!!

بند انگشتی دوشنبه 6 دی 1389 ساعت 16:03 http://googooligirl.blogsky.com

سلام .امیدوارم حالتون خوب باشه
آپم.آپم.آپم

یاس تنهــــــا سه‌شنبه 7 دی 1389 ساعت 17:17 http://www.yasmankocholo.blogfa.com

سلام دوستای مهربون یاس تنهــــــــــــــــــا

اومدم بهتون خبر بدم که یاس تنهـــــــــــــا با داستان زیبای (عاقبت شک در ایمان)

منتظر شماست

(یاس تنهــــــــا===یاســمن===غمکـده یاس)

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد